Archive for آگوست 2014

صد و بیستمین سال تولد چارلی چاپلین

صد و بیستمین سال تولد چارلی چاپلین.

عکس هفته

1

صد و بیستمین سال تولد چارلی چاپلین

 بخشی از وصیت  چارلی چاپلین به جرالدین

 

من زمان زيادي در سيرک زيسته ام وهميشه وهر لحظه براي بند بازان  روي ريسمان لرزنده نگران بودم.

اما اين حقيقت را بگويم که مردم بر روي زمين استوارو گسترده بيشتر از بند بازاني که روي ريسمان لرزنده هستند سقوط مي کنند.

اما اگر روزي دل به مردي آفتابگونه بستي با او يکدل باش وبراستي او را دوست بدار.

دخترم هيچکس و هيچ چيز را در اين جهان نمي توان يافت که شايسته تر ازآن باشد که دختري  حتی ناخن پايش را عريان کند

برهنگي بيماري عصر ماست به گمان من تن تو بايد براي کسي باشد که روحش را براي تو عريان کرده است.

 

 چاپلین

چارلی چاپلین:

 اموخته ام که:

با پول مي شود خانه خريد ولي آشيانه نه، رختخواب خريد ولي خواب نه، ساعت خريد ولي زمان نه، مي توان مقام خريد

ولي احترام نه، مي توان کتاب خريد ولي دانش نه، دارو خريد ولي سلامتي نه، خانه خريد ولي زندگي نه و بالاخره ، مي توان قلب خريد، ولي عشق را نه.

 

آموخته ام … که تنها کسي که مرا در زندگي شاد مي کند کسي است که به من مي گويد: تو مرا شاد کردي

آموخته ام … که مهربان بودن، بسيار مهم تر از درست بودن است

آموخته ام … که هرگز نبايد به هديه اي از طرف کودکي، نه گفت

آموخته ام … که هميشه براي کسي که به هيچ عنوان قادر به کمک کردنش نيستم دعا کنم

آموخته ام … که مهم نيست که زندگي تا چه حد از شما جدي بودن را انتظار دارد، همه ما احتياج به دوستي داريم که لحظه اي با وي به دور از جدي بودن باشيم

آموخته ام … که گاهي تمام چيزهايي که يک نفر مي خواهد، فقط دستي است براي گرفتن دست او، و قلبي است براي فهميدن او

آموخته ام … که راه رفتن کنار پدرم در يک شب تابستاني در کودکي، شگفت انگيزترين چيز در بزرگسالي است

آموخته ام … که زندگي مثل يک دستمال لوله اي است، هر چه به انتهايش نزديکتر مي شويم سريعتر حرکت مي کند

آموخته ام … که پول شخصيت نمي خرد

آموخته ام … که تنها اتفاق‌های کوچک روزانه است که زندگي را تماشايي مي کند

آموخته ام … که خداوند همه چيز را در يک روز نيافريد. پس چه چيز باعث شد که من بينديشم مي توانم همه چيز را در يک روز به دست بياورم

آموخته ام … که چشم پوشي از حقايق، آنها را تغيير نمي دهد

آموخته ام … که اين عشق است که زخم‌ها را شفا مي دهد نه زمان

آموخته ام … که وقتي با کسي رو به رو مي شويم انتظار لبخندي جدي از سوي ما را دارد

آموخته ام … که هيچ کس در نظر ما کامل نيست تا زماني که عاشق بشويم

آموخته ام … که زندگي دشوار است، اما من از او سخت ترم

آموخته ام … که فرصت‌ها هيچ گاه از بين نمي روند، بلکه شخص ديگري فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد کرد

آموخته ام … که آرزويم اين است که قبل از مرگ مادرم يکبار به او بيشتر بگويم دوستش دارم

آموخته ام … که لبخند ارزانترين راهي است که مي شود با آن، نگاه را وسعت داد

 

 

 

برنامه رادیویی چنته

برنامه رادیویی چنته.

برنامه رادیویی چنته

لطفن،  پس از باز شدن میدیافایر روی دکمه LISTEN کلیک کنید

چنته شماره 545

یارِ دلارام

 سعدی فرمود: «از دلش آرام رفت هر که دلارام یافت»،  «

آرام گرفتیم

 

آرام گرفتیم که شد یار، دلارام

آسوده نشستیم به هم فارغ از ایام

 

از مستی چشمش بشکستیم سبو را

چون جام نهادیم بدادند بسی جام

 

از کام گذشتیم و نماندیم به بازار

تا کام گرفتیم از آن ساقی خوشکام

 

در کوی دلارام گذشتیم ز فردوس

از دانه گذشتیم و برستیم ز هر دام

 

گفتند که بدنام شوی، راه نه این است!   

بدنام چه باشد چو رسیدیم به آن نام

 

تا مستِ نگاریم چه باک از شبِ حیرت

او نور ببخشد به جمالش ز در و بام

 

گفتند که «راهی» شو اگر طالبِ یاری

دیدیم که یار و ره و راهی‌ست دلارام

کریم زیّانی (راهی)

از روح هستی چه می‌دانیم؟

حشره ای که پیش از مرگ وصیت می کند

دانشمندان اخیراً پی برده اند که مورچه هنگامی که از نزدیک شدن مرگ خود مطمئن می شود، برای بازماندگان پیغامی می گذارد و بوی خاصی از خود متصاعد می کند که اعضای خانواده اش با استشمام آن، خود را برای دفن مورچه -بلافاصله پس از مردن- آماده می کنند.
 

هدف مورچه از متصاعد کردن بوی خاص از خود جلوگیری از خورده شدن جسدش توسط حشرات وحیوانات است.

اعضای خانواده مورچۀ دم مرگ، با استشمام بوی خاص منتظر مردن مورچه می مانند و همین که مرد، جسدش را فوراً دفن می کنند.

دانشمندان برای اطمینان از اکتشاف جدید خود، ماده ای را که در بدن مورچه این بوی خاص را متصاعد می کند، استخراج کردند و روی یک مورچه سالم و جوان گذاشتند و متوجه شدند که دیگر اعضای خانواده برای دفن مورچۀ مذکور به تکاپو افتادند؛ اما وقتی که این ماده از روی بدن مورچه برداشته شد، مورچه های دیگر آرام گرفتند و آن را رها کردند.

نکته جالب این است که مورچه ها پس از دفن مورچۀ مرده، بدن های خود را می لیسند تا بوی خاص مورچه مدفون را از خود دور کنند و توسط مورچه های دیگر زنده به گور نشوند و به کام حشرات و حیوانات نیفتند!

منبع: سایت دوست.1

عاشق شده‌ای..؟

عاشق شده ای...

تو خود حجابِ خودی، حافظ، از میان برخیز

‎«گاه زیبایی چنان به ما نزدیک می شود که از تاروپود هستی نیز می گذرد و در ما سرازیر می شود. باید همیشه چنان باشد. سالها پیش در بیابانهای شهر خودمان زیر درختی ایستاده بودم، ناگهان خدا چنان نزدیک آمد که من قدری به عقب رفتم. مردم پیوسته چنین اند. تماشای بی واسطه و رودررو را تاب نمی آورند، تنها به نیمرخ اشیا چشم دارند.<br />
[...]<br />
دیری است بیشتر وقت خود را در خانه می گذرانم. از برخوردهای با این و آن کاسته ام. اگر یارانم مثل درخت بید خانه ما کم حرف بودند، هر روز به دیدنشان می رفتم. </p>
<p>گاه یک قطره آب که روی دست ما می افتد از همه دیدارها زنده تر است. برای طراحی چندروزی رابه کوهستان خواهم رفت. و پس از بازگشت، میان رنگ های خودم خواهم نشست.»</p>
<p>سهراب سپهری<br />
تهران، ١٤ شهریور ١٣٤١</p>
<p>نقاشی: سهراب<br />
برگرفته از نامه سهراب به یکی از دوستانش (منبع:کتاب هنوز در سفرم)‎
«گاه زیبایی چنان به ما نزدیک می شود که از تاروپود هستی نیز می گذرد و در ما سرازیر می شود. باید همیشه چنان باشد. سالها پیش در بیابانهای شهر خودمان زیر درختی ایستاده بودم، ناگهان خدا چنان نزدیک آمد که من قدری به عقب رفتم. مردم پیوسته چنین اند. تماشای بی واسطه و رودررو را تاب نمی آورند، تنها به نیمرخ اشیا چشم دارند.

[…]
دیری است بیشتر وقت خود را در خانه می گذرانم. از برخوردهای با این و آن کاسته ام. اگر یارانم مثل درخت بید خانه ما کم حرف بودند، هر روز به دیدنشان می رفتم.

گاه یک قطره آب که روی دست ما می افتد از همه دیدارها زنده تر است. برای طراحی چندروزی رابه کوهستان خواهم رفت. و پس از بازگشت، میان رنگ های خودم خواهم نشست.»

سهراب سپهری
تهران، ١٤ شهریور ١٣٤١

برنامه‌ی رادیویی چنته

برنامه‌ی رادیویی چنته.