آغاز كتاب نوروز‌نامه

 

                                                                         عمر خيام نيشابورى

درين كتاب كه بيان كرده آمد در كشف حقيقت نوروز كه بنزديك ملوك عجم كدام روز بوده است و كدام پادشاه نهاده است و چرا بزرگ داشته‌اند آن را و ديگر آيين پادشاهان و سيرت ايشان در هر كارى مختصر كرده‌ آيد ان‌شاءالله‌تعالى، اما سبب نهادن نوروز آن بوده است كه چون بدانستند كه آفتاب را دو دور بود يكى آنك هر سيصد و شصت و پنج روز و ربعى از شبانروز باول دقيقه حمل باز آيد بهمان وقت و روز كه رفته بود بدين دقيقه نتواند آمدن، چه هر سال از مدت همى كم شود، و چون جمشيد آن روز را دريافت نوروز نام نهاد و جشن آيين آورد، و پس از او پادشاهان و ديگر مردمان به او اقتدا كردند، و قصه آن چنانست كه چون گيومرت اول از ملوك عجم بپادشاهى بنشست خواست كه ايام سال و ماه را نام نهد و تاريخ سازد تا مردمان آن را بدانند، بنگريست كه آن روز بامداد آفتاب باول دقيقه‌ حمل آمد، موبدان عجم را گرد كرد و بفرمود كه تاريخ ازينجا آغاز كنند، موبدان جمع آمدند و تاريخ نهادند، و چنين گفتند موبدان عجم كه داناآن روزگار بوده‌اند كه ايزد تبارك و تعالى دوانزده فريشته آفريده است، ازان چهار فرشته بر آسمان‌ها گماشته است تا آسمان را بهرچه اندروست از اهرمنان نگاه دارند، و چهار فريشته را بر چهار گوشه جهان گماشته است تا اهرمنان را گذر ندهند كه از كوه قاف برگذرند، و چنين گويند كه چهار فرشته در آسمانها و زمينها ميگردند و اهرمنان را دور ميدارند از خلايق، و چنين ميگويند كه اين جهان اندر ميان آن جهان چون خان‌ئيست نو اندر سراى كهن برآورده، و ايزد تعالى آفتاب را از نور بيافريد و آسمانها و زمينها را بدو پرورش داد، و جهانيان چشم بروى دارند كه نوريست از نورهاء ايزد تعالى، و اندر وى با جلال و تعظيم نگرند كه در آفرينش وى ايزد تعالى را عنايت بيش از ديگران بوده است، و گويند مثال اين چنانست كه ملكى بزرگ اشارت كند بخليفتى از خلفاء خويش كه او را بزرگ دارند و حق هنر وى بدانند كه هركه وى را بزرگ داشته است ملك را بزرگ داشته باشد، و گويند چون ايزد تبارك و تعالى بدان هنگام كه فرمان فرستاد كه ثبات برگيرد تا تابش و منفعت او بهمه چيزها برسد آفتاب از سر حمل برفت و آسمان او را بگردانيد و تاريكى از روشنايى جدا گشت و شب و روز پديدار شد و آن آغازى شد مر تاريخ اين جهان را، و پس از آن بهزار و چهارصدو ششصدو يك سال به همان دقيقه و همان روز باز رسيد، و آن مدت هفتاد ] و سه بار قران [ كيوان و اورمزد باشد كه آن را قران اصغر خوانند، و اين قران هر بيست سال باشد، و هرگاه كه آفتاب دور خويشتن سپرى كند و بدين جاى برسد و زحل و مشترى را بهمين برج كه هبوط زحل اندروست قران بود با مقابله اين برج ميزان كه زحل اندروست يك دور اينجا و يك دور آنجا برين ترتيب كه ياد كرده آمد، و جايگاه كواكب نموده شد، چنانك آفتاب از سر حمل روان شد، و زحل و مشترى با ديگر كواكب آنجا بودند، بفرمان ايزد تعالى حالهاى عالم دگرگون گشت، و چيزهاء نو بديد آمد، مانند آنك در خورد عالم و گردش بود، چون آن وقت را دريافتند ملكان عجم، از بهر بزرگ داشت آفتاب را و از بهر آنكه هر كس اين روز را در نتوانستندى يافت نشان كردند، و اين روز را جشن ساختند، و عالميان را خبر دادند تا همگنان آن را بدانند و آن تاريخ را نگاه دارند، و چنين گويند كه چون گيومرت اين روز را آغاز تاريخ كرد هر سال آفتاب را (و چون يك دور آفتاب بگشت در مدت سيصد [ و ] شصت و پنج روز  بدوانزده قسمت كرد هر بخشى سى روز، و هر يكى را ازآن نامى نهاد و بفريشته‌اى باز بست ازآن دوانزده فرشته كه ايزد تبارك و تعالى ايشان را بر عالم گماشته است، پس آنگاه دور بزرگ را كه سيصدو شصت و پنج روز و ربعى از شبانروزيست سال بزرگ نام كرد و بچهار قسم كرد، چون چهار قسم ازين سال بزرگ بگذرد نوروز بزرگ و نوگشتن احوال عالم باشد و بر پادشاهان واجبست آيين و رسم ملوك بجاى آوردن از بهر مباركى و از بهر تاريخ را و خرمى كردن باول سال، هر كه روز نوروز جشن كند و بخرمى پيوندد تا نوروز ديگر عمر در شادى و خرمى گذارد، و اين تجربت حكما از براى پادشاهان كرده‌اند

(رسم الخطى كه در اين متن رعايت شد همان است كه در كتاب نوروزنامه به تصحيح مجتبى مينوى آمده بود و احتمالا همان است كه در نسخه اصلى موجود در كتابخانه عمومى برلين رعايت شده است.)

بیان دیدگاه